رشد و تعالی مادی و معنوی یک جامعه، احتیاج به نخبگان و مردمی دارد که تمام رفتارها و گفتارهایشان که به منظور رسیدن به هدف خاصی انجام می دهند از رابطه علت و معلولی تبعیت کند و یا حداقل مغایر با روابط علت و معلولی شناخته شده نباشد. از آنجا که پیشرفت همه جانبه به منظور افزایش آرامش و رفاه واقعی، نتیجه مجموع باورها و عملکرد شهروندان یک جامعه می باشد، حال اگر درصد باورها و رفتارهای مردم یک جامعه عمدتا از مواردی باشد که بین آن ها و اهدافی که برایشان در نظر گرفته می شود، هیچ رابطه علت و معلولی نتوان تصور کرد، نتیجه این می شود که انرژی مردم آن جامعه صرف کارهای بیهوده و بی نتیجه شده و وقت مردم با این گونه کارها پر می شود و جایی برای باورها و عملیات درست که با هدف در نظر گرفته شده رابطه علت و معلولی دارد، باقی نمی ماند. حتما تایید می فرمائید که در مقایسه دو جامعه، آن جامعه ای بیشتر رشد می کند که عملیات و باورهای صحیح و منطبق با روابط علت و معلولی مردمش بیشتر باشد.
طبق تعریف، به هر باور ویا رفتاری که با هدف در نظر گرفته شده برای آن باور یا رفتار هیچ ارتباط علت و معلولی نتوان تصور کرد "خرافه" گفته می شود و مردمی که از این گونه باورها و رفتارها به مقدار زیاد داشته باشند مردمی خرافاتی محسوب می شوند. در اتصال این مفاهیم با هم می توانیم این نتیجه بسیار مهم و اساسی را بگیریم که مردم خرافاتی به نسبت خرافاتی که دارند از رشد و پیشرفت مادی و معنوی دور مانده و به همان نسبت نیز انتظار رفاه و آرامش واقعی را نباید داشته باشند چرا که همانگونه که گفتم زمان و انرژی خود را مصروف خرافات کرده و در نتیجه این سرمایه های مهم را از دست می دهند. با ذکر یک مثال میتوانیم این مفهوم را راحت تر درک کنیم. اگر در یک جامعه، تعدادی از مردم این باور را داشته باشند که برای درمان بیماری صعب العلاج فرزندشان باید به یک درخت مثلا مقدس در یک نقطه دور پارچه سبزی ببندند در حالی که عقل حداقلی هم میداند و می فهمد که بین بستن پارچه سبز به یک درخت و درمان بیماری در کودک، هیچ رابطه علت و معلولی نمیتوان تصور کرد، چه انتظاری میتوان داشت که این مردم به آرامش و رفاه برسند در حالی که زمان و انرژی زیادی از خود را مصروف خرافات اینچنینی می کنند. مثال دیگر در این مورد باور به پخت و توزیع غذا با نیت مثلا خرید خانه است. فردی غذائی تهیه می کند و آن را بین همسایه ها که بیش از 50 درصدشان (طبق آمار رسمی) از پرخوری دچار چاقی هستند (و نه فقرا و گرسنگان) توزیع می نماید و هدفش اینست که صاحب خانه شود و اصلا فکر نمی کند که بین پرخوری همسایه چاق با صاحب خانه شدن او چه رابطه علت و معلولی میتواند وجود داشته باشد، آیا اگر در جامعه ای اینگونه افراد خرافاتی اکثریت را داشته باشند میتوان قبول کرد که آن جامعه به رفاه و آرامش دست یابد در حالی که وقت و انرژی خود را صرف کارهای بی نتیجه و بی فایده می کند. البته باور به این مفهوم عالی که درصدی از درآمدهای هر کس باید صرف رفع مشکلات عمومی بشود، یک باور صحیح و منطبق با هدف است چرا که اگر همه این باور را داشته باشند مشکلات عمومی رفع می شود و موانع رسیدن به رفاه و آرامش برداشته می شود و این مفهوم پذیرفته شده عقلی با توزیع غذا بین همسایگان اکثرا چاق، کاملا در دو جهت متفاوت عمل می کند. اولی زمان و انرژی را در جهت رفع موانع رشد و رفاه صرف می کند و دومی زمان و انرژی را به راحتی هدر می دهد و در اکثر موارد باعث ناامیدی می شود که خود یک آسیب اجتماعی است.
بنابراین برای رشد و تعالی مادی و معنوی و رسیدن به درجات قابل قبولی از رفاه و آرامش باید باورها و رفتارهای خرافی را به تدریج از جامعه زدود و این کاری بسیار سخت و توانفرسا است. اولویت دادن "آموزش و سلامت" در ذهن مردم و تصمیم گیران جامعه کمک بسیار زیادی در این جهت خواهد کرد زیرا متولیان و مردم سالم و ماهر کمتر به سمت رفتارها و گفتارهای بی نتیجه خواهند رفت و سعی می کنند رفتار و گفتاری داشته باشند که بتوانند بین آن و هدفی که در نظر گرفته اند رابطه علت و معلولی ثابت کنند تا زمان و انرژی خود را از دست ندهند. در هر صورت روند پایان دادن به خرافات در جامعه، اگرچه کار بسیار سختی است، ولی راهی است که بدون طی آن رسیدن به آرامش و رفاه واقعی غیر ممکن می باشد.
|
نوشته شده توسط دکتر محمد رضا امینیان جمعه, 18 اردیبهشت 1394 ساعت 11:32 |
نظرات