عنوان فوق نام کتابی است که به تازگی منتشر شده و نویسنده محترم یک معرفی یک صفحه ای از کتاب خود در اینترنت منتشر کرده است. من موفق به تهیه و مطالعه کتاب ایشان نشده ام ولی از مطالعه متن منتشر شده، این نکته را متوجه شدم که نویسنده محترم شاد زیستن و شاداب بودن را گمشده جامعه ما می داند و این گمشده را در آمار بالای جنایات و اتفاقات کوچک وبزرگ، بالا بودن حجم پرونده های محاکم در دادگستری ونهاد های شبه قضایی، میزان بالای بیماری ها و مرگ ومیر ناشی از سکته های مغزی و قلبی، پایین آمدن سطح سنی اعتیاد و جرایم و... واجد نقش بسیار پررنگی می داند. نویسنده محترم، جریان فکری و آیینی که خروجی اش حزن و اندوه می باشد و حاکمیتی که مردمانش بدور از شادی بوده و با وضع مقررات سختگیرانه و بدبینانه، افسردگی، غم، دلمردگی و ناامیدی را جایگزین شاد زیستن می کند را عامل مهمی در شاد نبودن جامعه دانسته و در نتیجه معتقد است که در مقابل تمامی تبعات و آثار آن، مسئول و قابل پیگرد می باشند.
ایشان در قسمت پایانی این متن کوتاه، در مورد آسیب شناسی شادی نیز چنین آورده است "مسئله آسیبشناسی شادی در جامعه نیز موضوع دیگری است که در این کتاب به آن ورود پیدا کرده ام و نسبت میان شادی با توسعه، حاکمیت قانون، رفاه، آزادی، بالندگی اجتماعی ... را مورد بررسی قرار داده ام. دراین اثر خواسته ام همه را به ضرورت شادابی و شادی کردن دعوت کنم زیرا به خوبی می دانم که چاره بسیاری از معضلات اجتماعی همچون افزایش طلاق، کاهش ازدواج، پایین آمدن سطح سنی ابتلاء به اعتیاد، گسترش نزاع های محلی و گروهی و گسست رو به تزاید اجتماعی ودوری خانواده ها از یکدیگر و... ناشی از گم شدن حلقه شادی در میان مردم ایران زمین است".
من ضمن تشکر از این نویسنده محترم که به نظر می رسد با دقت بالائی موضوع بسیار مهم آسیب های اجتماعی را مد نظر قرار داده و به این نتیجه مهم رسیده است که شاد نبودن عامل بسیار تاثیرگذاری در پائین بودن کیفیت زندگی فردی و اجتماعی ما است، می خواهم یک بار دیگر به سه باور ریشه ای موثر در شاد بودن و آرامش داشتن انسان ها اشاره کنم. معتقدم که فقط و فقط در صورت استقرار این سه باور است که سیر آبشاری اصلاح همه مواردی که ایشان به آن اشاره کرده است شروع شده و جامعه روی آرامش را خواهد دید.
اگر مردمان یک جامعه، خود را باور کنند و خوداتکائی در آن ها به حد قابل قبولی برسد، اگر آحاد یک ملت به این باور برسند که برای شاد بودن باید به فکر شادکردن دیگران باشند نه شادی خود و اگر همه مردم به این باور برسند که طبیعت همانگونه که هست برای شادی و آرامش آنان خوب است و هرگونه تغییر در آن از شادی و آرامش آنان می کاهد و بنابراین با احترام به طبیعت، دستکاری در آن را به حداقل برسانند، در این زمان است که شادی و آرامش به جامعه برمی گردد، جریان فکری و آیینی که خروجی اش حزن و اندوه می باشد خودبخود دمش را روی کولش می گذارد و سرافکنده از متن جامعه خارج می شود، حاکمیتی که مردمانش بدور از شادی بوده و با وضع مقررات سختگیرانه و بدبینانه، افسردگی، غم، دلمردگی و ناامیدی را جایگزین شاد زیستن می کند با انتخاب درست مردمی شاداب اصلاح می شود، توسعه، حاکمیت قانون، رفاه، آزادی، بالندگی اجتماعی و ... با سرعت و عمق کافی در جامعه مستقر می شود و نهایتا معضلاتی چون افزایش طلاق، کاهش ازدواج، پایین آمدن سطح سنی ابتلاء به اعتیاد، گسترش نزاع های محلی و گروهی و گسست رو به تزاید اجتماعی ودوری خانواده ها از یکدیگر و... کاهش یافته و به حد قابل تحمل برای جامعه می رسد.
در حالت معکوس، مردمی که خودشان را ضعیف فرض می کنند و میخواهند تمامی مشکلاتشان توسط دیگران حل شود، معتقدند که نه تنها هیچ مسئولیتی برای شاد کردن دیگران ندارند بلکه همه چیز و همه کس باید برای شادی آنها تلاش کنند و طبیعت نیز باید به هر شکلی که آنان می خواهند، باشد و از بین بردن اجزاء طبیعت، استفاده بی حد و حصر از آن، ریختن انواع زباله ها در آن و ... برای آنها موضوع مورد توجهی محسوب نمی شود، با اطمینان کامل بدانند که رنگ شادابی و آرامش را نخواهند دید و در نتیجه آبشار اصلاحی به کار نخواهد افتاد و روز به روز در غم و فلاکت بیشتری غوطه ور خواهند شد. امیدوارم در کتاب این نویسنده محترم به این نکات اصلی اشاره شده باشد. |
نوشته شده توسط دکتر محمد رضا امینیان جمعه, 24 مهر 1394 ساعت 13:41 |
نظرات
شاد بودن هنر است - شادکردن هنری والاتر - لیک هرگز نپسندیم به خویش - که چو یک شکلک بی جان - شب و روز بی خبر از همه خندان باشیم