شایسته سالاری کلمه مرکبی است که همه روزه در محاورات عمومی مردم و در سخنرانی های تخصصی گویندگان و در رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی در فضای مجازی با تواتر نسبتا زیادی تکرار می شود و به نظر می رسد که همه می دانند که مشکل چیست و راه حل کدامست ولی باز، همه می دانند که مشکل در حال حل شدن نیست. هر روز با قرار گرفتن افراد غیر شایسته در جایگاه های اجتماعی و اداری رو به رو می شویم و باز هم می نالیم که چرا؟ ولی هیچوقت دقیق نمی شویم که علت اینکه این اتفاق خوب یعنی قرار گرفتن افراد شایسته در جای خود، نمی افتد، چیست. آسیب شناسی جریان عدم شایسته گزینی کار بسیار مهمی است که باید توسط متخصصان امر انجام گرفته و نتایج آن برای مردم تشریح شود و کار من در یک مطلب کوتاه نیست ولی در حدی که ضربه ای به وجدان های خفته بزند سه علت ریشه ای را ذکر می کنم ، تاریخ پرحادثه، درآمدهای نفتی و خرافه گرائی.
1- تاریخ پرحادثه: تاریخ ایران پر است از اتفاق عجیبی به نام جانشین کشی و این نشان از یک حس بی اعتمادی قوی دارد که در گذشتگان ما وجود داشته است. تاریخ پر حادثه، مهمترین دلیلی است که این حس بی اعتمادی را می تواند توجیه کند. این واقعیت تلخ که تاریخ ما پر از ناامنی، بی نظمی و ناپایداری است را نمی توان کتمان کرد چرا که تنها 1200 جنگ با مقیاس بزرگ در سرزمین ما رخ داده و این رقم جدای از هزاران هزار جنگ منطقه ای و محلی است. جنگ های ایران و یونان در دوره هخامنشیان، حمله اسکندر، جنگ های ایران و روم در دوره اشکانیان، مانی کشی در دوره ساسانیان، جنگ های مدائن، قادسیه و نهاوند و در نهایت یورش مغول، که در این دوره هرج و مرج، ناامنی و اختلافات قبیله ای به اوج می رسد و تا سال ها بعد هم ادامه می یابد، تعدادی از این جنگ ها و ناامنی ها است. این حوادث باعث شد که متوسط عمر شاهان و حکمرانان که بر اساس نظام سلطنتی قرار بود مادام العمر باشد، قبل از اسلام به حدود 15 سال و بعد از اسلام به حدود 11 سال برسد ونتیجه آن اینست که اعتماد مدیریتی از بین برود و شاه به عنوان عالی ترین مقام اداری کشور به عمر مدیریتی خود با شک و تردید نگاه کرده و افراد شایسته ای را که فکر می کند ممکن است جایگزینش بشوند از بین ببرد. از طرف دیگر مدیر ایرانی بر اساس این تجربه، شرط اول قضاوت در مورد شایستگی را جلب اعتماد می داند یعنی شایستگی اینست که من به تو اعتماد داشته باشم و سایر فاکتورهائی که در تعریف شایستگی وجود دارد خیلی مهم نیست. در واقع بی اعتمادی پیش فرض ذهنی انسان ایرانی است که از دیگران می خواهد با نشانه های بیرونی و به شکلی عینی، "اعتماد" را که یک مؤلفه حسی و درونی است در وی برانگیخته کنند تا او پس از پردازش این نشانه ها، فرایند قضاوت در مورد شایسته بودن یا نبودن افراد را آغاز کند. این دیدگاه که ناشی از همان ناامنی بر اثر تاریخ پرحادثه است، در حقیقت عامل از بین رفتن فرهنگ شایسته گزینی و ایجاد فرهنگ تملق و چاپلوسی است که تاکنون نیز ادامه دارد.
2- درآمدهای نفتی: فرهنگ چاپلوسی با وجود درآمد خوب تشدید می شود چرا که ضرر و خطر وجود چاپلوسان و تعریف فرد شایسته به فرد چاپلوس و قرار گرفتن این افراد در مواضع تصمیم گیری، با وجود پول و درآمد کافی، خود را نشان نمی دهد و در نتیجه این رویه مورد طرد جامعه قرار نمی گیرد. اگر درآمدی وجود نداشت، در جریان تاریخ، نشستن چاپلوسان در مراکز قدرت، به تدریج مشکلات زیادی ایجاد می کرد و مردم متوجه می شدند که شایستگان در مصادر امور قرار نگرفته اند و این امر نامیمون به تدریج و مخصوصا در جریان مدرن شدن کشور اصلاح می شد ولی درآمدهای نفتی این روند اصلاح را در اکثر کشورهای نفت خیز مخصوصا در ایران که با دو عامل دیگر عدم شایسته گزینی نیز مواجه بود، با اختلال رو به رو کرده است.
3- خرافه گرائی: در مطالب قبلی همین سایت گفته ام که خرافه به معنی باور و رفتاری است که با هدف تعیین شده برای آن باور و رفتار رابطه منطقی علت و معلولی ندارد. ملتی که خرافه گرا است نمی تواند بین علت ها و معلول ها در هیچ زمینه ای رابطه درست برقرار کند و در نتیجه در بحث مدیریتی نیز اختلال ناشی از سوء مدیریت افراد نالایق را به آن ها نسبت نمی دهد و دلایل واهی دیگری را مطرح می سازد. افراد به ناحق نشسته بر کرسی های مدیریتی نیز از این فرهنگ خرافی موجود در جامعه سوء استفاده کرده و در توجیه علت ناکامی های خود دلایلی که ربطی به موضوع ندارند را به خورد مردم خرافه گرا می دهند و آن ها نیز باور می کنند. اگر عادت و باور کنیم که علل و معلول با یک رابطه منطقی باید به هم ربط داشته باشند این دلایل واهی را قبول نکرده و ناشایستگی افراد برای خیلی از اموری که تصدی آن را به عهده گرفته اند مشخص می شود و نیز مشخص می شود که قرار گرفتن آن ها در آن مواضع اداری عمدتا بر اساس چاپلوسی شان بوده است.
من این سه عامل را مهمترین عوامل بحران شایستگی می دانم و همچنین می دانم که این سه عامل یکدیگر را تشدید می کنند. هرچه کشور با حوادث جدیدی روبه رو بشود، با افزایش بی اعتمادی فرهنگ چاپلوسی تشدید شده و هر چه درآمدهای نفتی افزایش یابد اختلالات ناشی از چاپلوس گزینی، خود را نشان نمی دهد و چاپلوسان ناشایسته نشسته بر صندلی، با پول نفت و استفاده از خرافه گرائی، ضعف خود را به خوبی پوشش می دهند. چه باید کرد؟ باید از خرافات دست کشید، پول نفت را صرف آموزش و سلامت مردم کرد تا در تصمیمات خود منطقی بشوند و دست چاپلوسان از آن کوتاه بشود و نهایتا تعریف شایستگی که اکنون در تملق و چاپلوسی خلاصه می شود به داشتن توان عملی و نظری برای انجام ماموریتی مشخص و تحت نظارت سیستمی و تعریف شده، اصلاح بشود. داشتن تحصیلات دانشگاهی منطبق بر اصول آموزشی بین المللی باید مهمترین جزء انتخاب مدیران برای هر رده از مدیریت باشد. |
نوشته شده توسط دکتر محمد رضا امینیان جمعه, 08 آبان 1394 ساعت 14:54 |
نظرات
ما نان به نرخ خون جگر خوردیم
زیرا که نرخ روز، ندانستیم
به یاد آگاهان ، آگاهی بخشان و مبارزان آگاه این مرز و بوم و به امید روزی که با تلاش انسانهایی مثل شما یاد و تلاش دوستداران انسانیت زنده و پایدار بماند و شایستگان (چاپلوسان) و بی تفاوت ها و ... بخود آیند.