در اینکه همه انسان ها به دنبال آسایش و آرامش هستند هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد و همه قبول دارند که تمام وقت و فکر آدم ها اینست که چه بکنند و چه نکنند که به آسایش و آرامش برسند. مشکل آنجاست که احتمالا اکثر ما ایرانی ها (وشاید بعضی اقوام دیگر) فکر می کنیم که بدست آوردن آسایش و آرامش بدون تلاش و کار مفید ممکن است و همیشه در جیب خود چند مثال از نظر خودمان غیر قابل انکار داریم که فلانی و فلانی که اصلا کار نمی کنند و مثلا با یک تلفن میلیارد ثروت بدست می آورند را ببین که به آرامش و آسایش رسیده اند. وقتی از این افراد که گفتم احتمالا اکثریت جامعه ایرانی را تشکیل می دهند پرسیده می شود که از کجا میدانی که آنها آسایش و آرامش دارند، خانه مجلل، ویلای بزرگ، ماشین های گرانقیمت و ... آن افراد را به رخ می کشند.
بنده هم قبول دارم که داشتن آسایش و آرامش بدون یک امکانات حداقلی از نظر سرپناه و وسیله نقلیه و ... تقریبا ممکن نیست ولی اینکه ما آرامش و آسایش را به خانه مجلل و ویلای بزرگ گره بزنیم و این چیزها را نشان دهنده داشتن آرامش و آسایش بدانیم به نظر من درست نیست و واقعیت ندارد. در تجربه به تعداد کافی آدمهائی دیده ایم که زیر یک سقف کوچک آرامش و آسایش عمیقتر و بیشتری نسبت به ساکنین خانه های بزرگ دارند و برعکس تعداد زیادی آدم میشناسیم که داخل کاخ زندگی می کنند ولی آسایش و آرامش ندارند و بر اساس منطق حتی یک مورد مشاهده اینچنینی میتواند رابطه مثبت بین این امکانات و داشتن آسایش و آرامش را نقض کند.
من معتقدم که فقط و فقط تلاش و کار مفید است که میتواند آرامش و آسایش ایجاد کند ولاغیر. اثبات این ادعا که یک امر اجتماعی است احتیاج به تحقیق گسترده اجتماعی دارد و باید با نوشتن پروپوزال و تهیه حجم نمونه مناسب و پرکردن پرسشنامه و انجام پژوهش تا مرحله نهائی ثابت کرد که آیا بین تلاش و کار از یک طرف و آسایش و آرامش از طرف دیگر، رابطه معنی داری وجود دارد یا نه. این تحقیق شاید تاکنون انجام شده باشد و اگر نشده است به دانشگاهیان مرتبط پیشنهاد می کنم که این تحقیق بسیار مهم را انجام دهند، ولی از آنجا که سخنان زیادی از بزرگان علمی و دانشگاهی و نیز در ادیان مختلف به نفع این فرضیه وجود دارد و به نفع عکس آن تقریبا وجود ندارد، عقل سلیم می پذیرد که کسی که کار مفید برای جامعه انجام می دهد نبایستی دچار سختی باشد پس میتوان از نظر عقل عقلا این فرضیه را پذیرفت و بر اساس آن بحث را ادامه داد.
حال به اطراف خود نگاه کنید انبوهی از انسان ها را می بینید که میخواهند با کار و تلاش بسیار اندک و حتی با زرنگی های مخصوص جامعه ایرانی که بر اساس دور زدن انجام کار شکل گرفته و تعریف شده است می خواهند به آرامش و آسایش آنهم در حد وسیع دست یابند. حتما یادتان می آید که خرافات را چه تعریف کردیم: رفتار، گفتار یا باوری که بین آن رفتار، گفتار یا باور و نتیجه ای که انتظار داریم از آن بدست بیاوریم، رابطه منطقی علت و معلولی وجود ندارد مثل بستن پارچه سبز به یک درخت مثلا نظر کرده و انتظار شفای یک تومور بدخیم سرطانی. اگر برگردیم به بحث خود، آیا کسی که بدون کار مفید و فقط با ادای کار کردن درآوردن، انتظار آسایش و آرامش دارد با تعریفی که از خرافات کردیم، یک انسان کاملا خرافی نیست؟ حتما تایید میفرمائید که همان تعریف کاملا در مورد این فرد صدق می کند و نتیجه این میشود که جامعه ما دارای اکثریتی خرافی است و چنین جامعه ای نباید انتظار داشته باشد که اولا آحاد شهروندانش، آرامش و آسایش قابل قبولی را تجربه کنند و ثانیا رشد مادی و معنوی قابل قبولی نیز داشته باشد.
در مورد راه حل ها در مطالب قبلی سایت، بحث های زیادی کرده ام ولی کنار گذاشتن این باورهای خرافی و امثال آن، شرط لازم و اصلی کارکرد سایر راه حل ها است مثلا یک راه حل مهم که تخصیص بودجه های نفتی فقط و فقط به آموزش و سلامت شهروندان و عدم مصرف آن در امور روزمره بود، اگر بدون حذف این باورهای ویرانگر باشد، مطمئنا کارآمدی لازم را نخواهد داشت. لطفا به مطالب مرتبط در همین سایت و سایر سایت ها مراجعه فرمائید. |
نوشته شده توسط دکتر محمد رضا امینیان جمعه, 12 خرداد 1396 ساعت 20:19 |
نظرات