هیچ انسان عاقلی نیست که از دیدن صحنه های تاثر برانگیز سیل اخیر در جنوب کشور ناراحت نشود و به این فکر نکند که چگونه می توان به افراد گرفتار در این حادثه یاری رساند و کمی از مشکلات شان را برطرف نمود. وقتی آب های سطحی که با فاضلاب موجود در اگوها مخلوط شده و در اطاق خانه ها همه چیز را در خود فرو برده و حتی سلامتی اعضاء خانواده را به خطر می اندازد، وقتی خودروهای اهالی با شدت به هم کوبیده می شود و در سیلاب شدید مثل یک شئ سبک در کوچه و خیابان به راه می افتد، وقتی کودکی در جریان سیلاب قرار گرفته و اگر نبود جوانی که دید و او را گرفت حتما به سرنوشت غم انگیزی دچار می شد، وقتی صاحب مغازه ای با زحمت داخل مغازه کوچک زیر راه پله تا یک متر در آب می رود و اجناس دکان را از شدت تالم یکی یکی به اطراف پرت می کند و .....، حتما هر انسان عاقل به شدت متاثر می گردد و نیز حتما از خود می پرسد که چرا این مردم به این شدت دچار گرفتاری و ناراحتی شده اند.
در این گونه موارد در کشورهای عقب افتاده، فحش و بد و بیراه است که نثار متولیان امر می شود ولی پس از مدتی همه چیز فراموش شده و دیگر یادی از ماجرا نمی شود تا وقت دیگری که چنین حادثه ای یا مشابه آن تکرار شود و بازهم روز از نو و فحش از نو. در این میان هیچکدام از اهالی و مخصوصا خسارت دیدگان نمی پرسند که این شهردار یا رییس آب و فاضلاب و یا هر فرد صاحب منصب دیگری که الآن به او بابت این مصائب فحش می دهند، از کجا آمده و در کجا تولید شده که اینقدر بی عرضه است که باید فحشش داد.
من اینجا میخواهم بگویم و در حقیقت تکرار کنم که این افراد را ما خودمان تولید کرده ایم، در همین خانه ها و در همین جامعه. در مدرسه های همین شهر درس خوانده و در دانشگاه همین شهر آموزش دیده و توسط یکی دیگر از همین افراد و یا به انتخاب گروهی از همین اعضاء جامعه به این پست گمارده شده است. اکثر نزدیک به صد در صد صاحب منصبان تولیدات همین مردم و همین جامعه هستند و اقلیت بسیار بسیار اندکشان قسمتی از آموزش ها را در کشوری دیگر دیده اند. بچه ای در یکی از همین خانه ها که هم اکنون تا نیمی از ارتفاع آن در آب و فاضلاب گرفتار است به دنیا آمده و تا شش سالگی توسط پدر و مادری که اکنون در کمال سختی است و کاری از دستش بر نمی آید جز ناسزاگوئی، چیز هایی یاد گرفته و سپس تا 18 سالگی در مدرسه ای در همین نزدیکی درس خوانده که مدیر و معلمش یک کوچه پایین تر زندگی می کند و از خودمان است و همانند خودمان و سپس به دانشکده نزدیک میدان خروجی شهر رفته و مهندسی عمران خوانده است که از قضا اساتیدش نیز در محله مجاور که مشابه همین محله است زندگی می کند و حالا در سن 35 سالگی از طرف شورای شهر که اعضاء آن از هم محلی های خودمان و یا از آن طرف همین شهر است، به عنوان شهردار انتخاب شده است و این همان کسی است که چشممان را بسته ایم و هر چه که از دهانمان میتواند در بیاید نثارش می کنیم غافل از این که او تربیت شده همه خودمان است و بیگانه نیست و بنا بر این داریم به خودمان ناسزا می گوییم.
بیست دقیقه در روز کار مفید می کنیم و در نتیجه توان پرداخت مالیات نداریم و متولیان امر مجبورند برای اداره امور مملکت پول چاپ کنند که نتیجه اش می شود تورم و نهایتا بی پولی شهردار و کار نکردن پیمانکار که او هم از قضا همسایه ماست و کارگر و مهندسش نیز همینطور. شاید در ذهنمان این هست که پس پول نفت چه می شود؟ روزی بیش از صد میلیون لیتر بنزین را خیلی کمتر از قیمت تمام شده در ماشین هایمان می سوزانیم و در خیابان ها و جاده های شهرها و کشور، سرگردان و سرگردان دور می زنیم و با گاز و گازوئیل نیز همین معامله را تکرار می کنیم و باز هم از پول نفت کشور سوال می کنیم؟ میدانم که مقداری از آن که در مقیاس این مصرف بزرگ اندک است، اختلاس و ویژه خواری می شود و مقدار دیگری نیز در سایر کشورها با دلیل قانع کننده و یا غیرقانع کننده هزینه می شود ولی قبول کنیم که اکثر درآمدهای نفتی را خودمان داریم می سوزانیم و چیز دندان گیری برای سازندگی باقی نمی گذاریم. ما باید مثل همه کشورها کار کنیم و درآمد داشته باشیم و مالیات بدهیم تا سازندگی های مورد نظرمان انجام بشود. کی می خواهیم خود را از به خواب زدگی نجات دهیم و متوجه بشویم که تا از خودمان شروع نکنیم و بیست دقیقه کار روزانه را به پنج ساعت نرسانیم و درآمدمان آنقدر نشود که بتوانیم مالیات بدهیم، خزانه یک کشور هشتاد و پنج میلیونی خالی و یا با پول چاپی پر است که در هر دو صورت ارزشی ندارد و نه تنها نمی تواند رفاه ایجاد کند که حتی نمی تواند جلو سیل و آتش سوزی را بگیرد.
در شبکه های اجتماعی و رسانه های ماهواره ای مخصوصا توسط افرادی که به خیرخواهی شان برای این کشور شک وجود دارد خواندم و شنیدم که مردم را به شورش دعوت می کنند و فکر نمی کنند که مردمی اعتراض شان موثر است که اولا تا کمر در فاضلاب غوطه ور نباشند و ثانیا کشور را با مالیات های خودشان اداره کنند نه مردمی که کشورشان توسط پول چاپ شده بانک مرکزی اداره می شود و خودشان هم یا مشغول خارج کردن اسباب و اثاثیه زندگی شان از زیر گل و لای هستند و یا به دنبال پراید سرگردان در سیل، ناشیانه شنا می کنند. لطفا التماس تفکر |
نوشته شده توسط دکتر محمد رضا امینیان جمعه, 21 آذر 1399 ساعت 18:32 |